داستان پرواز

در بهار سال 1900 مردم شهر کیتی هاواک هر روز متوجه دو آدم تقریبا سی ساله می شدند که ساعتها درازی را در روی پشته های شنی ساحل می گذراندند . این دو نفر بسیار پر مشغله به نظر می آمدند . اما مشکل می شد دریافت چه مشغله خاطری دارند و چه چیزی باعث شده است که تا این حد مستغرق باشند . آنها مثل آدمهایی به نظر می آمدند که با پرندگان بسیار درشت بازی می کنند .

در واقع این مردها ، از بالای تپه های شنی بادبادکهای بزرگ و بسیار پیچیده ای هوا می کردند سپس در حینی که سرشان را به طرف آسمان بلند کرده بودند ، ساعتها درازی حرکت بادبادکها را در زیر فشار باد شدیدی که از سمت اقیانوس می آمد در مد نظر می گرفتند .

رشته های ریسمانها و طنابهایی که بسیار استادانه تعبیه بودند این امکان را فراهم می آوردند که انحناء بادبادک تغییر بپذیرد ، به نحوی که در زیر سخترین بادها و تندبادها تعادل خود را از دست ندهد .

این چه بازی عجیبی است و آن چه دستگاه عجیب و غریبی ؟

این دو مرد برادارن رایت ( ویلبور رایت و اورویل رایت ) بودند که در آفرینش اجاز آمیز ترین ماشین قرن بیستم ، یعنی هواپیما سهمی به سزا داشتند . و این سهم روی دستگاه بالداری گذاشته شده بود که ( کلمان آدر ) فرانسوی ، سوار بر آن نخستین آزمایشهای پرواز را با دستگاه موتوری در سال 1897 یعنی سه سال قبل انجام داده و حدود پنجاه متر هم پرواز کرده بود .

دو پسر کاردان

ویلبور و اورویل در ( دیتون ) یکی از شهرهای کوچک ایالت اوهایو به دنیا آمده بودند . روزی از روزها پدرشان هدیه ای به آنها داد این هدیه خفاشی بود که از چوب و کاغذ ساخته شده بود و به وسیله دو ملخ یا دو پروانه به حرکت در می آمد و این پروانه ها هم به وسیله کش هایی به کار می افتادند و این بازیچه عجیب و غریب می توانست پروازهای کوچکی بکند .

دو بچه از مشاهده آن در شوق و خلسه فرو رفتند . چرا نباید بازیچه ای مثل این ساخت که از جهت ابعاد چندان بزرگ باشد که بتواند از عهده حمل و نقل یک انسان بر آید ؟

بازیچه توی دست بچه ها چندان دوام نیاورد اما بچه ها ، خودشان راه ساختن بازیچه ای نظیر آن را یاد گرفتند و بازیچه ای را که به این ترتیب ساخته بودند ، در مقابل شور و شعف بچه های آن حول و حوش توی خیابانها به پرواز در آوردند .

دوره بچگی برادران رایت چندان قرین راحت و رفاه نبودند ، پدرشان به اندازه ای فقیر بود که ناگزیر شدند دست از تحصیل بردارند اما چون اهل کار و اهل علم بودند و از حس و شعور بسیار تکامل یافته ای برخوردار بودند ، با همه این اوضاع توانستند مسائل کوچک خودشان را حل کنند .

آنها روزنامه ای به نام ( پشه ) تاسیس کردند و همه کارهای این روزنامه را از طبع و نشر گرفته تا فروش ، خودشان به عهده گرفتند و همه مطالب روزنامه را هم به قلم خودشان نوشتند . با وجود آن علاقه ای که به مکانیک داشتند بیشتر و نیرومند تر از همه چیز بود و از اینرو ، کارخانه ای به راه انداختند که کارخانه دوچرخه سازی بود . سپس چون کاروبارشان خوب شد ، از لحاظ اقتصادی تا اندازه ای آسوده خاطر و از رفاه برخوردار شدند این بار ، با وسایل و استطاعت کافی وجود خودشان را وقف آن طراحی کردند که بیشتر از هر چیز دیگر قلبشان را تسخیر کرده بود ، و چنانکه می دانیم این طرح ، طرح ساختن ماشین پرنده بود .

تولد فلایر

و اکنون بار دیگر ، در بهار سال 1900 در پلاژی هستیم که در کناره اقیانوس اطلس گسترده شده است . در اواخر این دوره اولیه برادران رایت هواپیمای بی موتور گلایدر مانندی ساختند که مجهز به دو بال به شکل مربع مستطیل ، و سرهایی برای فرود آمدن و سکانی برای هدایت و اوج گیری بود و ناگفته نماند که دوبال هواپیما هم بر روی هم قرار گرفته بودند .

پیش از این تاریخ عده ای ماشینهای همانندی ساخته بودند اما این ماشینها استحکام بسیار نداشتند در حالیکه ماشین پرنده برادران رایت خصوصیت تازه و بسیار مهمی داشت ، به ویژه طنابهایی که تعبیه کرده بودند . این امکان به دست آمده بود که انتهای سطح مستوی بالها به سوی بالا یا به سوی پایین خم شود . اگر تندبادی یکی از بالها را به هوا باند می کرد و این خطر را به بار می آورد که دستگاه را پشت رو کند ، لبه بال را به سوی بالا می بردند و لبه بال دیگر را پایین می آوردند ، این حرکت تعادل گلایدر را بر قرار می کرد .

پروازهای ماشین پرنده براداران رایت عالی از آب در آمد . در تابستانهای سال 1901 و 1902 ، دو برادر کارخانه دوچرخه سازی دیتون را ترک گفتند و روانه شهر کارولینا شدند تا آزمایشهای خودشان را دنبال کنند .

این دفعه دستگاهی ساختند که قادر بود در حین پرواز یک نفر را حمل کند . یکی از ایشان روی بال تحتانی دراز کشید و برادر دیگر با مساعدت دستیاری که داشت گلایدر را در سراشیب تپه ای هل داد . بادبادک غول آسا به پشتیبانی بادی که جهت مخالفت می ورزید بزودی به پرواز در آمد . این پرواز در حدود صدمتر دوام یافت . اما برادران رایت ، پس از آزمایشهای بسیار توانستند خودشان را خلبان آگاهی بشمارند . زیرا که اکنون با استفاده از جریان های هوا می توانستند دور بگیرند ، به سمتی پیچید و زیر ضربه های باد شدید تعادل خودشان را حفظ کنند . و خلاصه ، بال بگسترند و دیگر کاری جز این نمانده بود که ماشین اعجاز آمیز خودشان را به موتوری مجهز کنند که بتواند قوه محرکه ای برایش فراهم بیاورد .

موتور ، امروز چیز ساده ای به نظر می رسد . زیرا که موتورهایی هست که بیشتر از سه چهار کیلوگرم وزن ندارد و انرژی ای باور نکردنی تولید می کنند . در صورتی که حتی یک موتور ضعیف در آن دوره کمتر از دو کنتال وزن نداشت ( و می دانید که یک کنتال معادل صد کیلوگرم است ) اما براداران رایت در مقابل این مشکل تازه هم از پای نایستادند ، و خودشان موتوری ساختند ، در واقع یک موتور چهار سیلندری ساختند که صدوده کیلوگرم وزن داشت و قدرتی معادل دوازده اسب بخار تولید می کرد و این همان چیزی بود که می خواستند

اکنون مساله ملخ در میان بود ، همه آن چیزهایی که در این زمینه می دانستند زائیده آزمایشهایی بود که در زمینه ملخ های دریایی اندوخته بودند ، دو برادر محاسبه هایی کردند و دست به آزمایشی زدند . در واقع شکل مقتضی و مناسب را پیدا کردند . اما مشاهده کردند که اگر ملخ تنها یک دانه باشد ، در موقعی که به چرخش در آید ، دستگاه را جهتی قرار می دهد که مخالف جهت حرکت آن است آن وقت تصمیم گرفتند که دو تا ملخ کار بگذارند که در جهت معکوس بچرخند ، دستگاه تازه ای که به این ترتیب مجهز شده بود ، به اسم فلایر خوانده شد .
          

روز هفدهم دسامبر 1903

فردا روز پرواز است ... اگر می خواهید پرواز نخستین انسان را ببینید ، ساعت ده در کیتی هاوک حضور داشته باشید .

برادران رایت برای اعلام آزمایش خودشان ، این خبر را در کارخانه های اطراف پخش کردند . روز هفدهم دسامبر 1903 روزی بود که ( فلایر ) می خواست در کیتی هاوک به پرواز در آید اما فقط پنج نفر قضیه را جدی شمردند و در میعاد حضور یافتند .
در میان این پنج نفر ، مردی که یکی از کارکنان مرکز نجات غریق آن حول و حوش بود از سوی اورویل رایت مامور شد که دستگاه عکاسی را به کار اندازد . این دوربین عکس برداری روبه انتهای ریلی کار گذاشته شده بود که قرار بود ماشین پرنده از آنجا بلند شود .

هواپیما از آشیانه چوبی خودش که روی تپه ساخته شده بود ، بیرون آورده شد و روبه باد قرار گرفت . اورویل سوار هواپیما شد ، اهرم گاز در سمت راست و فرمان هواپیما در سمت چپ او بود ، طنابهایی را که برای تنظیم انحنای سرهای بالها بود ، به کمر خود بست : او می خواست بالها را با حرکت بدنش تنظیم کند .

ویلبور ملخها را به کار انداخت و اورویل که سوار هواپیما بود موتور را روشن کرد ، تمام ماشین پرنده به ارتعاش و نوسان در آمد سپس سرسره هایش روی ریل لغزید ( ویلبور ) دوان دوان به دنبالش رفت ، در صورتی که یکدستش را روی بال هواپیما گذاشته بود تا تعادل را حفظ کند ، ناگهان متوجه شد که هواپیما خودش تنها تعادلش را حفظ کرده و برای بلند شدن از روی ریل تلاش می کند و بعد از مدتی حرکت بر روی ریل هواپیمای برادران رایت ابتدا دو سه سانتی متر و بعد از روی ریل برخاست .

در آن روز برادران رایت چهار بار موفق به پرواز شدند از آن پس برادران رایت در کار پرواز آنقدر پیشرفت کردند که در سال 1908 ویلبور به فرانسه رفت و توانست مدت یک ساعت وسی دقیقه پرواز کند و به یک رکورد مهم دست یابد او موفق شد به خاطر پرواز به یاد ماندنیش به مدت 2 ساعت 20 دقیقه طی مسافتی حدود صد بیست چهار کیلومتر و هفتصدمتر نشان جام میشلن را دریافت کند .


ویلبور که در سال 1867 تولد یافته بود روز سی ماه مه سال 1912 در گذشت ، و اورویل که در سال 1871 به دنیا آمده بود تا پایان جنگ جهانی دوم زنده بود در روز سی ژانویه 1948 از دنیا رفت در حالیکه صنعت هواپیما سازی به اوج پیشرفت و ترقی رسیده بود .
منبع:ibcpars.net